طلایه؛

طلایه؟نشونه‌ای که قبلِ نشونه هایِ دیگه می‌آد!
نور ..
نور ..

آدم نشدن درد بدیست.

 

شد. شدددددددد. حالا خوبه قبلش خوندممممم وگرنه امروز بدبختتتتت دوعالم بودم. 

احساس می‌کنم همهههه‌چی یادم رفتههههههه. فغااااان.

جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است؛
سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است. 

راااسسسست می‌گویی ای شیخخخ. من هم‌اکنون عنان از کف داادم دگررر.

حالیا فغان بس است. برویم مرور نماییم. بُدرود.

Last Comments :
نور ..
نور ..

آخه عنوان چی بذارم؟

امتحان ریاضی خوب و روتین بود.. خوبههه!
بعدی می‌مونه امتحان زیست و من می‌دونم که این بدبختم شب امتحانی می‌شه :)))
البته صد و هزار شکر که یک روزی توی یک ماه پیش یه شفای آسمانی رسید
و چهار درس پر بارم زیست رو خوندم. خدای من! یک دقیقه تمام معجزه!!indecision
واقعا دلم تنبلیییی می‌خواد اما دلم نمیاد. اصلا دلم نمیاد. 
پس امروز یکم استراحت داریم بعد می‌ریم پی کارمون. تا خبرهایی دیگر بدرود :)))

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

چینگ چانگ چونگ.

من واقعا آهنگ چینی دوست دارم :)))

 

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

مشکل چیه؟

نمی‌دونم کرم دارم یانه. البته احتمال زیاد دارم. هر تایمی مونده به امتحان رو مثل حلزون می‌خونم و هیچ‌چیز خاصی نمی‌خونم و آخر همه‌ش می‌مونه واسه شب امتحان. دختررر، مرض داری؟ حالا با این حجم از ریاضی چه کنم!
منو جو گرفت شیمی رو شب امتحانی خونده بودم و خوشم اومد، ولی ریاضی فرق دارههه، سخت‌ترهههه، بفهم نفهم. angry
هعیییی امان از دست خودم. :||| مثل حیوان با وفا تو گل گیر کردم حالا... خداکنه تا آخر شب تموم شه. پارسالم همینطوری بودم. خریت تغییر ناپذیر است ((": خدایا منو از دست من نجاتتت بده.
*این پیام‌ها رو وجدان بدبختم نوشته، خودم الان آرومم خیر سرم* 

Last Comments :
نور ..
نور ..

برای وقتایی که بارون می‌باره.

💌
اون‌دفعه بارون شدید بود، تگرگ! ولی چشمام رو بسته بودم و سرم رو داده بودم عقب و این رو گوش می‌دادم...
توام چشمات رو ببند و گوش بده :)

 

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

8 درصد...

 

می‌دونم که می‌دونی من به خودم هیچیِ هیچی امید ندارم و تنها امیدم تویی.
🌱

 :)

 

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

اگه کنکوری هستی، نیاز نیست بخونی اینو.

بخاطر چی گفتم اگه کنکوری هستی نخون؟ چون هرگونه نا امیدی برای یه کنکوری سمه. چشمات رو فقط به مسیر مستقیمت بده. مثل من نباش که انقدر درگیر حاشیه و ناامیدی شدم که اوضاعم زیاد جالب نیست. حالا به هرحال کس زیادی اینجا رو نمی‌خونه اما گفتم بهتره بگمش چون شاید همون یک نفری که چشمش خورد، کنکوری بود!

...
امروز رفتم برای ترمیم امتحان ریاضی که قرار بود بدم یه فیلم از آپارات نگاه کنم، بعد دیدم توی صفحه‌ی گوگل کرومم سایت سازمان سنجش بازه و از روی کرم مسخره‌ای که داشتم رفتم رتبه و رشته‌ای که پارسال آورده بودم رو نگاه کردم و نتیجه‌ش چیزی نبود جز ناراحتی...
امروز داشتم توی کانال تلگرام یه نفر می‌خوندم که می‌گفت هرچی تلاش کرده بدتر رفته تو گِل و حتی اون امیدی که داشته تبدیل به یه بی‌خیالی و آرامش و گذران زندگی شده.
منم می‌ترسم همین بلا سرم بیاد. اما می‌دونی. من می‌ترسم از روزمرگی...
خیلی ناراحتم. آخه تنبلی هم می‌کنم. نمی‌دونم از ناراختی شدیده یانه.. می‌بینی؟ حتی اینجا هم از قضاوت شدن می‌ترسم و فکر می‌کنم اگه ناراحتیام رو بگم یکی میاد سرزنشم می‌کنه یا می‌گه منم همین‌طور. بچه، به خودت بقبولون که اینجا خلوته. لطفا راحت باش. لطفا انقدر خودت رو نگه ندار. به درک بذار همه فکر کنن فقط واسه کنکور ناراحتی. بذار بزرگترا اصلا بیان بگن "انقد قراره از این اتفاقا برات بیفته.. اینا که چیزی نیست" و با بی‌توجهی از کنارت رد شن. تو حرفت رو بزن. اصلا به تو چه که هردفعه به خاطر اینکه نسبت به یه سری واکنشا حساسی و بقیه رعایت نمی‌کنن، می‌ری پیامات رو پاک می‌کنی؟ بی‌خیال بابا.
چند ساله شدیدا ناراحتم و هیچی -تاکید می‌کنم هیچی- سر ذوقم نمیاره. البته به‌جز اون عملیات وعده صادق چند وقت پیش :))) که یکم ذوق زده‌م کرد اما بازم برگشتم به پوسته‌ی بی‌تفاوتی که فقط داره خوشحالی و ناراحتی رو مثل یه روزمره ادامه می‌ده.
اصلا دلم نمی‌کشه درسی که دوست ندارم رو بخونم، اما مجبورم که بخونم! که گاهی واقعا از این حجم از بی‌تفاوتی ناراحت و دلگیر می‌شم. حرص می‌خورم. انقدر که بدنم یخ می‌کنه و فشار و قندم می‌رن روی الاکلنگ. واقعا نمی‌فهمم فازم چیه، دردم چیه؟ تو این لحظات فقط و فقط اگه قرآن گوش بدم آروم می‌شم وگرنه جوری اعصابم به‌هم می‌ریزه که دنیا رو روی سر خودم و هرکسی کوچیک‌ترین انگولکی بهم بکنه خراب می‌کنم.
آخه دردت چیه بچه؟ چرا مسیر نرمالت رو نرفتی؟ آخه مسیرم از همون اول هم نرمال نبود. چیزی که می‌خواستم نبود. نفرت انگیز بود. دلم می‌خواست راحت باشم توی انتخاب و باهاش بهترین چیزا رو برای خودم رقم بزنم اما نشد. خلاصه که کلی چیز که تقصیر خودم و بقیه و روزگار و ازین مسخره بازیا بود که من خوردم زمین. البته این روزا یکمی به خودم امیدوارم، به خدا بیشتر. امتحان نهاییام دارن خوب پیش می‌رن. یکمی خوشحالم فقط یکم. ولی خب می‌ترسم خوشحالیم با اعلام نتایج دو هفته دیگه پودر شه بره هوا. بازم برم تو آمپاس و پرس شم. بازم گریه و غصه. بازم پشیمونی و سرزنش کردن و سرزنش شدن. حتی فکر نکنم فرهنگیان رو قبول شم. کلا دلم نمی‌خواد ببازم. می‌خوام این یه ماه و خورده‌ای رو خیلی نرمال ادامه بدم و شل نکنم. اما خب بازم اعلام نتایج دو هفته‌ی دیگه قراره بهم ضربه‌ی سنگینی بزنه. خدایا من کم طاقتم. الان فرقی با شیشه یا برگ یا.. نمی‌دونم هرچیزی که نازکه و زود می‌شکنه یا خراش برمی‌داره ندارم. لطفا به دلم نور بده. لطفا مراقبم باش. هیچکس رو جز تو ندارم :)
...
راستی... یه آهنگم مهمون من.

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

سندرم پاک کردن بی‌قرار

من شدیدا به این سندرم من درآوردی دچارم. یادمه از ده سالگیم وبلاگ داشتم و تا مدت زیادی نگهش داشتم، بعدش که میهن بلاگ بست و رفت منم موندم و خاطراتم.
البته اون موقع کوچیک بودم و چیزی بجز آپلود ویدیو از جاهای مختلف و بازکردن کتابای داستانم و تایپ کردن از رو داستانای باحالشون انجام نمیدادم.
خلاصه... بعدا هم کانال تو روبیکا زدم، هم تو تلگرام زدم، خلاصه هی ممبر و فالوور گیر میاوردم و هی کانال daily و پیج daily پاک می‌کردم و از اول میومدم. کلی وبلاگ می‌زدم و دوباره پاک می‌کردم.
نمی‌دونم انگار یه لحظه کسی بهم می‌گفت داری مزخرفات می‌نویسی. پاکش می‌کردم و حجم فحش بود که از طرف کسایی که می‌خوندنم روونه می‌شد.
راستش رو بخوای خیلی هم بد نیست. گاهی وقتا دلت می‌خواد یه حرفت رو بقیه بدونن و گاهی وقتا هم می‌خوای هیچ‌کس دیگه اون حرفی که قبلا گفتی رو نبینه.
یه مدتی خیلی وبلاگ نویسی زیاد بود و خب طبیعتا تو هرچی وبلاگ می‌زدی بازدید کننده‌ها زیاد بود و اینم برام جذاب به‌نظر میومد.
الان اما از خلوتیش خوشم میاد. حداقل می‌تونم daily بنویسم. کسی هم منو نمی‌شناسه. می‌تونم هرچی دلم می‌خواد [با رعایت شئونات!] بنویسم.
و کسی هم گیر نمی‌ده که چرا انقد پست می‌ذاری تلگرامم شلوغ شد، یا چرا انقد کم پست می‌ذاری منتظرتم و فلان.
خودتی و خودت.
البته قراره بعدا لینک اینجا رو به چند تا از دوستام بدم.

 

Last Comments :
نور ..
نور ..

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام! من هفت هشت سالی می‌شه که تو فضای وبلاگ هام، منتها وبلاگ قبلیم تو میهن بلاگ بود که پر!:)))

می‌تونید طلایه صدام کنید، یا می‌تونید فرض کنید اسمی ندارم. blush

خلاصه که یا علی!

Last Comments :
Made By Farhan TempNO.7